اشکال کار کجاست ؟

--------------------------
مشکل ما این نیست که برای شیرین‎کردن زندگی معجزه نمی‎کنیم ، مشکل ما این است که همانقدر که ویران می‎کنیم ، نمی‎سازیم ، همانقدر که کهنه می‎کنیم ، تازگی نمی‎بخشیم ، همانقدر که دور می‎شویم ، بازنمی‎گردیم ، همانقدر که آلوده می‎کنیم ، پاک نمی‎شویم ، همانقدر که تعهدات و پیمانهای نخست خود را فراموش می‎کنیم ، آنها را به‎یاد نمی‎آوریم ، همانقدر که از رونق می‎اندازیم ، رونق نمی‎بخشیم ، مشکل ما این است که از همه رویاهای خوشِ آغاز دور می‎شویم و این دورشدن به معنای قبول سلطه بی‎رحمانه زمان است .
بر سر قول و قرار نخستین نماندن ، باور پیری روح است و خواجگی عاطفه .

سرد ، مثل یخ

-------------------
 چرا از من میگُریزی , ای دل !
تو چه‎سان از من فرار میکنی ای جان !
از من میگریزی ؟! باور نمیکنم !
در چشمانم نگاه کن , نشانی از آشنایی میبینی؟
باعث تعجب است اگر نمیبینی !
 گذشته‎های نه چندان دور را فراموش کرده‎ای ؟
انسانها چه زود از یاد میبَرند و تو از همه آسانتر !
میدانم , دیگر غریبه‎ای بیش نیستم
« مرا به عنوان یک غریبه آشنا هم نمیشناسی ؟ »
بی‎مهابا در جواب این سوالم نگاهت را از چشمانم می دزدی ! و خودت را به جایی دور پَرت میکنی , اِنگار صدایم را نشنیده‎یی !
ترجیح میدهم دیگر هیچ نگویم , مثل گذشته‎ها حرفهایم را از نگاهم میفهمی و همانطور با نگاهت جوابم را میدهی ؟! ( چه تصور احمقانه‎ای ) .
خنده تمسخر آمیزی میزنی ! و با این خنده‎ات همه چیز را بر سرم خراب میکنی. خنده از لبانت مَحو میشود , میخواهی دلخوشم کنی ؟ دلخوش به تمام آن چه که نداری ؟؟!
سردی از نگاهت , سکوتت و حرکاتت میبارد , یخ میکنم ! و امان از این سکوت سنگین !
دستی به موهایت میکشی و این پا و آن پا میکنی و همچنان نگاهت را می دزدی , وقت رفتن است ؟
برو مثل همیشه .
دستت را برای خداحافظی جلو می‎آوری باز هم مثل همیشه , دلیلی برای این کار نمیبینم ! راستی تا به حال چندبار دستانت را به گرمی فشرده‎ام ؟؟...
از تو میگذرم و میروم ... بدونِ هیچ حرفی !
و صدای قدمهایم چه سنگین و پرصدا در گوشم میپیچد !
مثلِ صدای مُمتَدِ ناقوس در کلیسایی متروک !
مثلِ انعکاس صدا در کوه !
مثلِ ضربه به یک پیت حلبی خالی !!
مثلِ ...
دلم آه ... کشید , به روی خودم نیاوردم و از تو گذشتم !!...
« آه , ای دلِ غمگین ، که به این روز فِکَندت ؟؟!... »

بدون شرح

---------------
چه‎کسی میخواهد
من و تو ما نشویم ؟
خانه‎اش ویران باد
من اگر ما نشوی خویشتنی
از کجا که من و تو
شور یکپارچگی را در شرق
باز برپا نکنیم ـ
از کجا که من و تو
مشت رسوایان را وا نکنیم ـ
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این و ببینید ... نظرتون چیه ؟