--------------- « درکمال کهنسالی ، حتی یکروز تا پایان داستان (!) هم میشود با یک دسته گلنرگس شاداب ، یک شاخهنرگس ، در قلب مِهی که وهمی نباشد ، یا زیر آفتابی تند ، در کنار دریایی خلوت ، وسط جنگل ، روی پل ، لب جاده یا کنار خیابانی پُرعابر ، در انتظار محبوب ایستاد ! »
دوست خوبم ... این مدت شاید زیاد اذیت کرده باشم ... امیدوارم بازم بزرگواری کنید و ببخشید ... شاید یه روزی برگردم ... زمانش دست من نیست ... اما شکر می کنم از اینکه چیزهای زیادی از دوستان عزیزم یاد گرفتم ... در پناه حق ...
انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و ...
انتظار .
انتظار و باز هم ....
سلام
زیر باران از یک ابر خاکستری هم می توان منتظر ماند به شرط آن که صبر داشته باشیم مگه نه؟
شاد باشید
سلام
هم عاشقونه بید هم شاعرانه
همیشه فرصت هست
انتظار ..صبر...فرصت باقیست
خیلی ببخشید که اینقدر دیر میام!
حافظ اندیشه کن از نازکی خاطر یار ...
من فکر کنم بی یک شاخه گلم میشه..چیزای واجب تری برای طی یک راه عاشقانه دراز مدت وجود داره..
سلام. به من سر بزن
اگر صد ساله هم شوی باز میتونی بادیدن رخی که ماه و خجالت زده میکند ولب ودهن دخترکی که به غنچه سپیده دم می ماند و ....... می شود عاشقی کرد .
میشود ، بی شک میشود
هیچ کاری نشد نداره ...
شب به آوای تو زیبا می شد
از وحشت تهی
ای شباهنگ صبور !
شاخه ی جانم کنون
انتظاری سخت را
در خویش می سو زد
دریغ !!!
دوست خوبم ...
این مدت شاید زیاد اذیت کرده باشم ...
امیدوارم بازم بزرگواری کنید و ببخشید ...
شاید یه روزی برگردم ...
زمانش دست من نیست ...
اما شکر می کنم از اینکه چیزهای زیادی از دوستان عزیزم یاد گرفتم ...
در پناه حق ...
ناگهان به سادگی یک لبخند میتوان از یادها رفت ...
انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و ...
میشه اما بشرطی که محبوبی تا اون موقع وجود داشته باشه تا بشه سر راهش وایستاد.
رضا.
امید؟
...
و این انتظار و این انتظاره که تو این راه از همه چیز سخت تره!
توی وبلاگت همه چیز پیدا می شه جز عکس