یک‎سال

-----------
چه کارهایی که نکردیم ، چه حرفهایی که نزدیم ، چه دیوونه‎بازیهایی که از خودمون درنیاوردیم ، چه آتیش‎هایی که نسوزوندیم ، چه تجربه‎هایی که نکردیم ، چه وقتهایی که از خنده نمردیم ، چه دوریهایی که نکشیدیم ، چه دلتنگیهایی که نکردیم ، چه چیزهایی که نخوردیم ، چه جاهایی که نرفتیم ، چه بازیهایی که نکردیم ، چه تصمیم‎هایی که نگرفتیم، چه پنجشنبه‎هایی که نداشتیم ، چه کوه‎هایی که نرفتیم ، چه رویاهایی که ندیدیم ، چه وقتهایی که از عاشقی نمردیم و چه خوابهایی که نرفتیم و ...
این هم به یاد همه اون روزها :
دلتنگیات مالِ من و دلخوشیام مالِ تو
خستگیات مالِ من و عشقِ منم مالِ تو
تنهاییات مالِ من و خوشحالیام مالِ تو
دلخستگیت مالِ من و دلبستگیم مالِ تو
مرارتت مالِ من و صداقتم مالِ تو
دلِ تو هم مال من و دلِ منم مالِ تو
...
«‌ لطفا از من و این نوشته‎ام خرده نگیرید ... شاید نتونید درک کنید ، اما امروز برای من روزیست ... »

بی‎مرز باش

دیوار را ویران کن ،

خط را به حال خویش رها کن ،

بی‎خط و خال باش ،

با من بیا ،

                                               همیشه‎ترین باش .

لحظه عظیمت تو ناگذیر می‎شود

----------------------------------------

فکر میکنی

پیوسته فکر میکنی ...

اما چه بد

چرا همیشه به رفتنم و نبودنم فکر میکنی ؟!

غیر از این ممکن نیست ؟

همیشه جایم خالی‎ست ؟!

به قبل از آمدنم و بعد از رفتنم می‎اندیشی

بین این دو تهی ست ؟

حالا که هستم ، حالا که هستیم

بیا هوای خوب باهم بودن را

با فکر نبودن مسموم نکنیم...

روزی اتفاقی رخ خواهد داد

( لحظه عظیمت تو ناگذیر می‎شود )

برگی فرو خواهد افتاد

اما ما برگی را خواهیم دید که بر شاخه می‎رقصد

گلدانی واژگون خواهد شد

اما ما به گلدان شمعدانی کنار پنجره آب خواهیم داد

آن اتفاق روزی خواهد افتاد

می‎دانم ...

و می‎خواهم بهترین اتفاق باشد .