« مهربانم
دلتنگ نباش ...
زندگی ، بدونِ روزهای بَد نمیشود ، بدون روزهای اشک و درد و خشم و غم .
اما روزهای بد ، همچون برگهای پاییز ، باورکن که شتابان فرو میریزند و زیر پاهای تو ، اگر بخواهی ، استخوان میشکنند و درخت ، استوار و مقاوم برجای میماند .
عزیز من ...
برگهای پاییز ، بیشک ، در تداوم بخشیدن به مفهوم درخت و مفهوم بخشیدن به تداوم درخت ، سهمی از یاد نرفتنی دارند ... »
همین صبح ، رانندهای فریادمیزد : ” تجریش ، تجریش سرپل ، دونفر ... “
...
وباز دوباره خاطرات بیمحابا به ذهنم هجوم آوردند .