فکر میکنی که من آدم دلت نیستم
ولی هیچ فکر کردی که آدم دل کسی که فکر میکنی هستی؟
فکر میکنی من اونی نیستم که بتونم انتظارت رو برآورده کنم
آیا انتظار منتظرت رو برآورده کردی ؟
با خودت فکر کردی که هیچکس بهتر از تو نیست براش
ولی فکر نکردی همه بهتر از تو بودن براش
فکر کردی که هرچی داشتی دو دستی بهش تقدیم کردی
ولی فکر نکردی همه چیزش رو ازش گرفتی وهمه اون چیزی که بهش دادی
یاس و دلتنگی بود
فکر میکردی وقتی بهش میگی همه چیزته
مثل خودت که حرفهاشو باور نمیکردی
حرفهاتو باور نمیکنه
وفقط فکر کردی وفکر کردی
اما برای یه دفعه دستشو خواستی ؟
چشمهاشو دیدی ؟
صداشو شعرش رو ؟ –
برای یه دفعه حرفی زدی که دلش رو خوش کنی؟
فکر میکردی لیلی هستی و اون هیچی نیست
وهر چی بیشتر حس میذاری اون سردتر میشه
اما فکر نکردی که مجنون عاشق لیلی میشه نه عاشق تو که
حتی برای یه بار زندگی مجنون رو نخوندی
چرا دارم این حرفها رو به تو میزنم
باز هم نمیدونم
ولی پاشو یه کاری کن – یه جور دیگه
هیچکس راه رو بهت نشون نمیده
خودت گمش کردی خودت هم پیداش کن
دیر بجنبی – دیر میشه
اونقدر دیر میرسی که باید از پشت چشمای خیس تماشاش کنی
وحسرت لمس کردنش رو با دست تکون دادن
وحسرت داشتنش رو با خاطره…
پاشو یه کاری کن که دلت نسوزه
اگه اون مجنونه تو عاقل باش
اگه اون سرده تو گرمش کن
اگه بلد نیست یادش بده
اگه نمیبینه نشونش بده
پاشو تورو خدا دیر میشه
دیر دیر دیر
اونقت تو هم مثل من میشنی به یکی دیگه میگی
راه بیفت – فکر نکن
فکر نکن بهتر از تو نیست فکر کن کسی بدتر از تو نبوده .
سلام ... اول شدم ... مرسی که سر زدی ... همیشه بارونی باشی
وقتی نگاهش کردم انگار سالها بود که می شناختمش قلبم داشت از قفسه سینه ام در می آ مد ولی وقتی خواستم به دستش بیارم اسیر شدم
حافظ می گوید
الا یا ایها ساقی ادر کاسا وناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
یا میگوید
گر همچو من افتاده این دام شوی ای بس که خراب باده وجام شوی
مولوی میگوید
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
برخی عقیده دارند خدا به این عشق حسودیش میشه و برای همین اون محبت وبرای خودش میخواد
تا بعد..
سلام
ما را همه شب نمی برد خواب
موفق باشی
سلام !
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زانکه آنجا جمله اعضا، چشم باید بود و گوش
امیدوارم روزی سرشار از موفقیت داشته باشی
موفق باشی
صدر
چطوری داداش؟
وقتی قصه عشق و فهمیدم دیگه خوب وبد زشت وزیبا برام بیمعنا شد
اول دلم برای یکی بود ولی دیگر دلی برام نماند سرگردان بیحاصل به دنبال راهی
آخر به نکته ای رسیدم که همه اینها ضرورت است و لازم این زندگی
سلام ابر خاکستری..
دوست خوبم..
مطلبت خیلی قشنگ بود..
خداکنه که هیچ وقت دیر نباشه..
سلام
چی بگم؟
موفق باشی
سلام...
اومدم بهت سربزنم...
و از آرامش همیشگی وبلاگت استفاده بکنم..
خوش باشی..