من ... تو

----------
قصه بهت من و چشم تماشایی تو
بخت مجنون من و خنده لیلایی تو

سبزی این غزل آمیزه‎ی رنگ من و توست   
زردیِ روی من و آبیِ دریایی تو

نوبهار تو مگر زرد مرا سبز کند
برگ ریزان من و فصل شکوفایی تو 

دست من باز به خرمای دو چشمت نرسید
دست کوتاه من و قامت افرایی تو 

تن من منتظر معجزه‎ی «آه» شماست
تن بی جان من و آه مسیحایی تو .

بر گرفته از مجموعه :
وای بر یوسف (مصطفی رستگاری) 

دیگه رفته ....

-----------------
خیلی وقته اینجا چیزی ننوشتم ، تو این هفته‎یی که گذشت مهمون داشتم ، یه مهمونِ عزیز ... خیلی عزیز ، تقریبا“ نیم‎ساعتی میشه که رفته ، هنوز هیچی نشده کلی دلتنگشم ... ( اوه‎ه‎ه‎ه‎ه‎ه... چه حلال‎زاده ، همین الان تماس گرفت )
ببین ... خَبیس‎جان ... خیلی دوستت دارما ... مواظب خودت باش .

اونی که از همه بهتر واسه من بود ، من و تنها با خودم گذاشته رفته
دیگه رفته ، دیگه رفته ، دیگه رفته



خداوندا ...
تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است ، چه رنجی میکشد آن‎کس که انسان است و از احساس سرشار است ...
« دکتر علی‎شریعتی »
****************************
این رو برای دوست خوبمون پویان نوشتم ، پیشنهاد میکنم حتما“ آخرین مطلبی که تو وبلاگش نوشته شده رو بخوانید .